↑
تخم خودم و چشمم از بس پشت این میز لعنتی نشستم درد میکند. با این که احساس سرما میکنم، عرق کردهام. عرق سمت چپ بدنم که نزدیک پنجره است، سرد شده. چند وقت یکبار خم میشوم، پرده را کنار میزنم، به تیر چراغ برق نگاه میکنم، هنوز برف میبارد. به تیر چراغبرق دورتر نگاه میکنم، هنوز برف، ولی آهستهتر، میبارد. به جایی که برج میلاد باید باشد نگاه میکنم، نیست. آن طرف خیابان هم حتا نیست. قبلن میدانستم اگر برف روی میلههای تراس بنشیند، مدرسهها تعطیل میشوند. شاید باورتان نشود الآن صدای کلاغ آمد. به گزارش خبرگزاری فارس همهی مدارس فردا در نوبت صبح تعطیل میباشد. تا بعدازظهر گند برف ها را برداشته. همهش کثیف شده و شلپشلپ میکند. بعدازظهریها در گند و کثافت، شلپشلپکنان به سمت مدرسه میروند و همکلاسیهای منحرفشان، برف گندوکثافتبرداشته توی یقهشان میریزند و خندههای شیطانی میکنند. میروم آشپزخانه. کونِ چاییگذاشتن ندارم. یخچالمان چکه میکند و من که از سرمای کاشیها سعی میکنم کف پایم را به زمین نچسبانم، پایم خیس میشود و به مقصد نامعلومی فحش میدهم. از یخچال شیر برمیدارم. دهانم مزهی شیر مانده میدهد. ترش است و از آن بدم میآید. هی از پنجره به بیرون نگاه میکنم که ببینم برف میاید یا نه. ساعت دووپنجاهویک دقیقهی شب است و من بعض دارم.
۲ نظر:
به برف اَم که غصه داری ، دارد ، داریم .
ساعت 10 دیقه به 5 اِ صب ِ
و نوشته هات بد جور حالمو گرفت
یه حرفایی بود که همیشه تو دلم بود و نزدم این حرفا بود...این بغض ِ که هر شب گلوم رو میگیریه و هیچ انی نیست که بتونه آرومش کنه
ارسال یک نظر